نسبی گرایی اخلاقی یا مدارا در داوری اخلاقی

ساخت وبلاگ

در این فیلم ، چند نکته روانشناختی و یک نکته در فلسفه اخلاقی.نظرم را جلب کرد به نظر من حداقل سه محور مهم در فیلم وجود دارد . محور اول این است که نوعی بی صداقتی، نه فقط به معنای راست نگفتن بلکه بی صداقتی به تمام معنای کلمه، در این فیلم تصویر می شود.

در این فیلم ، چند نکته روانشناختی و یک نکته در فلسفه اخلاقی.نظرم را جلب کرد به نظر من حداقل سه محور مهم در فیلم وجود دارد . محور اول این است که نوعی بی صداقتی، نه فقط به معنای راست نگفتن بلکه بی صداقتی به تمام معنای کلمه، در این فیلم تصویر می شود.

بی صداقتی در معنای روانشناسانه این است که که ابعاد پنج گانه وجود آدمی بر هم انطباق نداشته باشد؛ این ابعاد عبارتند از :

بعد عقیدتی- معرفتی،

بعد احساسی- عاطفی- هیجانی،

بعد ارادی و خواسته ها،

بعد گفتاری،

بعد کرداری،

وقتی این ابعاد کاملا بر یکدیگر انطباق داشته باشند، صداقت حاصل می شود. اما وقتی این پنج بعد به درجات مختلف با هم ناسازگار باشند، ما با بی صداقتی روبروییم. ناراست گفتن یا دروغ گفتن، عدم انطباق بعد اول با بعد چهارم است، یعنی بعد عقیده با بعد گفتار تطابق ندارد. و وقتی ریا می کنیم، در واقع بعد کردار با بعد اراده ناسازگاری دارد. و ...

. نکته دوم این است که در عین حال این بی صداقتی یک سلسله علل و عوامل جامعه شناختی هم دارد، یعنی نظام اجتماعی ما چنان سامان یافته است که ضرورت های اجتماعی ما را به سمت این بی صداقتی سوق می دهند. یعنی این بی صداقتی در یک فضای کاملا آزاد و باز صورت نمی گیرد، در تنگناست که ما به این بی صداقتی دچار می شویم. اگر دقت کنید، همه این راست نگفتن ها و بی صداقتی ها در یک وضعیت اضطرار صورت می گیرد. چنین نیست که در وضعی که می توان صداقت داشت، شخص به بی صداقتی میل کند. بلکه مجموعه اوضاع و احوال او را به سوی این بی صداقتی سوق می دهد. این از لحاظ جامعه شناختی خیلی تاسف بار است که سامانه اجتماعی طوری باشد که شما در تنگنایی قرار بگیرید که بی صداقتی اقتضای وضع شما باشد،

ما درباره کسی که در یک فضای کاملا آزاد و رها بی صداقتی می کند، داوری اخلاقی منفی تری داریم تا درباره کسی که واقعا تحت اقتضا یا جبر اجتماعی به این بی صداقتی اقدام می کند. به تعبیر دیگر،ما نسبت به جامعه و سامانه اجتماعی متاسف تر می شویم، اما با فرد کمی با مسامحه برخورد می کنیم و داوری مان با تساهل بیشتری همراه است، چون می دانیم که اگر نمی خواست بی صداقتی بکند، چه آثار و نتایج وخیمی را باید متحمل می شد.

هر چند، این بی صداقتی به لحاظ اخلاقی توجیه نشود، ولی معمولا به لحاظ جامعه شناختی توجیه پزیر تر می باشد. و به لحاظ اخلاقی هم باید با احتیاط بیشتری مورد قضاوت قرار گیرد. بالاخره کسی که اگر دروغ نگوید، عزیزانش در وضعیت خطرناکی قرار می گیرند، دروغ گفتنش به لحاظ اخلاقی قابل تحمل تر است. نمی گویم قابل تحمل است، ولی قابل تحمل تر است.

نکته سوم، این است که وقتی بناست این خطا تصحیح شود یا این بی صداقتی ها به نحوی جبران شوند، همه به دنبال عدالت اند، نه به دنبال غمخواری. یعنی اخلاق مبتنی بر عدالت می خواهد کارها را به سامان بیاورد، نه اخلاق مبتنی بر غمخواری، و شفقت. من معتقدم عمل انسان را باید در شرایط انجامش قضاوت کرد مثلا نادر می گوید من پانزده میلیون تومان را نمی پردازم، چرا نمی پردازم؟ چون اثبات نشده که مجرم هستم. اما اگر به او می گفتند اثبات نشده تو مجرمی و بنابراین به مقتضای عدالت پانزده میلیون تومان هم بدهکار نیستی، ولی وضع بدهکاری شوهر این زن را در قبال بدهکارانش ببین و شرایط او را در نظر بگیر و بیا این زندگی را با دادن 15 میلیون تومان نجات بده، این جا دیگر ما از او انتظار عدالت نداریم، انتظار درک موقعیت و غمخواری داریم. اخلاق مبتنی بر عدالت در بسیاری از مناسبات اجتماعی نمی تواند امور را آن گونه که شایسته است بسامان کند. ما به یک اخلاق مبتنی بر غمخواری نیاز داریم.

مثلا وقتی قاضی می خواهد برای آن شخصی که دایم جلسه را به هم می زند یک قرار بازداشت موقت صادر کند، نمی تواند وضع این شخص را درک کند و غمخوارانه با او مواجه شود، بنابراین اصرار می کند که او باید بازداشت موقت شود. دایم اصرار می ورزد و این اصرار آن قدر ادامه پیدا می کند تا همسر این شخص را به التماس کردن می کشاند، یعنی عزت نفسش را از بین می برد

اگر می توانستیم به جای اخلاقیات مبتنی بر عدالت، اخلاق مبتنی بر غمخواری را پیش بکشیم، چقدر مثبت تر بود؛ مثال خیلی خوب آن وقتی است که سیمین در عین حال که خانه را ترک کرده، برای اینکه شوهرش را نجات دهد، وثیقه می گذارد. اگر می خواست بر مقتضای عدالت رفتار کند، هیچ نیازی نبود که این کار را بکند. او به مقتضای غمخواری عمل می کند و یک نوع شفقت دارد. این است که باعث می شود سند خانه پدرش را گرو بگذارد، برای اینکه بتواند شوهرش را رهایی دهد. خود این رهایی هم امور را نرم تر و هموارتر می کند، حتی بین زن و شوهر.

وقتی در جامعه بی صداقتی می بینیم، باید به اینکه چقدر ضروریات زندگی اجتماعی این بی صداقتی را اقتضا می کند، توجه کنیم و بعد هم که می خواهیم این بی صداقتی را به سامان بیاوریم، از سر بی مسئولیتی ، فقط به عدالت ظاهری رفتار نکنیم به نظر من، وقتی کسی این فیلم را می بیند، لحظاتی پیش می آید که کهع در دل به خود می گوید؛ کاش نادر کوتاه می آمد، گرچه عدالت اقتضا نمی کند چیزی بپردازد، ولی کاش به حکم غمخواری می پرداخت.

اما نکته فلسفی که می خواهم به آن اشاره کنم، این است که آقای فرهادی در جایی گفته اند من در این فیلم نوعی نسبی گرایی اخلاقی را نشان داده ام؛ نوعی رفتن از قطعیت اخلاقی به طرف نسبیت اخلاقی. وقتی می بینید همه این آدم هایی که دروغ می گویند و بی صداقتی می کنند، ضروریاتی آنها را به این جا کشانده، آن وقت ممکن است کسی گمان کند چیزی جز این نیست که اخلاق یک امر نسبی است. در مواردی باید دروغ گفت، یعنی نمی توان به صورت کلی گفت در هیچ وضعی و در هیچ حالی و در هیچ مکان و زمانی نباید دروغ گفت. چون خود ما می بینیم که مواردی هست که انگار دروغ گفتن برای ما قابل تحمل می شود، حتی چه بسا فتوا دهیم به اینکه شخص باید دروغ می گفت؛ ایشان این مطلب را نوعی نسبی انگاری اخلاقی تعبیر کرده اند و من ترجیح می دهم از آن به عنوان اولویت اخلاقی نام ببرم.

به نظر من نمی توان از حقانیت نسبی انگاری اخلاقی دفاع کرد نسبی انگاری اخلاقی نه به لحاظ نظری قابل تبیین است و نه به لحاظ عملی به مصلحت.

اخلاقی زیستن و اخلاقی نزیستن برای انسان یک انتخاب آگاهانه است. ما می توانیم به هر دو صورت زندگی کنیم. البته شکی نیست که هم اخلاقی زیستن و هم اخلاقی نزیستن دارای مراتب مختلفی می باشد، ولی اساسا کشش طبیعی انسان به اخلاقی زیستن است. اما اینکه کسی بگوید اخلاقی زیستن درست است و ما باید اخلاقی زندگی کنیم، ولی اخلاق امری نسبی است، به نظر من قابل دفاع نیست. اینکه بگوییم اخلاقی زیستن با دو دیدگاه مواجه است، اخلاقی زیستن با مطلق انگاری اخلاقی و اخلاقی زیستن با نسبی انگاری اخلاقی، به نظر من درست نیست.

وقتی شما می گویید در یک اوضاع و احوال، به لحاظ اخلاقی دروغ گفتن رواست و در اوضاع دیگری ناروا، به حسب ظاهر، به نظر می رسد ما به نوعی نسبیت اخلاقی رسیده ایم. اما چرا دوگانه حکم می کنیم؟ برای اینکه اصل بالاتری داریم و آن، این است که مثلا نجات انسان، وظیفه اخلاقی ماست. یک جا با دروغ گفتن این نجات امکانپذیر است، پس می گوییم آنجا دروغ بگو. یک جا با دروغ نگفتن این نجات امکانپذیر است، آنجا می گوییم دروغ نگو. اما به هر حال، چیز بالاتری وجود دارد و آن این است که نجات انسان، وظیفه اخلاقی ماست و این یک وظیفه اخلاقی مطلق است. این امر مطلق بالاست که بر ما الزام می کند یک جا دروغ بگوییم و جایی دروغ نگوییم.

به حسب ظاهر به نظر می رسد اینکه می گویند تواضع کار درستی است یا تکبر نادرست است، امری نسبی است. اما چرا چنین است؟ چون اصل بالاتری وجود دارد و آن این است که عزت نفس تو باید محفوظ بماند و عزت نفس دیگران هم باید محفوظ بماند. مثلا از حضرت علی(ع) در نهج البلاغه نقل شده که چه خوش است که ثروتمندان وقتی با فقرا و ناداران مواجه می شوند، تواضع بورزند و از آن بهتر اینکه فقیران وقتی با ثروتمندان مواجه می شوند، تکبر بورزند.در اینجا می بینیم این اصل که عزت نفس انسان باید در هر اوضاع و احوالی محفوظ بماند، می گوید گاهی متواضع باشید و گاهی متکبر.

می خواهم این نکته را عرض کنم که نسبی انگاری اخلاقی، تناقض آمیز است. اگر بناست اخلاقی باشیم، مطلق های اخلاقی داریم، اما این مطلق ها لزوما هم رده نیستند، ممکن است یک رده بالاتر بروند. بنابراین به لحاظ نظری نمی توانیم از نسبی گرایی اخلاقی دفاع کنیم.

اما به لحاظ عملی، به مصلحت هم نیست. چرا که جامعه یی که حتی در و دیوارش ادعای مطلق بودن اخلاق می کنند، ما اینقدر اخلاقی زندگی نمی کنیم. حالا اگر آمدید و نسبی گرایی اخلاقی را هم ترویج کردید، آن وقت چه خواهیم کرد؟ هزار و چهارصد سال بعد از اسلام و حتی قرن هایی قبل از اسلام، در ایران همه چیز به همین صورت بوده: تا قبل از دوران مدرن به ندرت کسی از نسبی انگاری اخلاقی دفاع می کرده، بنابراین قرن هاست در طول تاریخ به استثنای تقریبا این سیصد سال اخیر که نسبی انگاری اخلاقی هم مدافعان جدی پیدا کرده، به انسان ها گفته ایم اخلاق مطلق است.

یعنی همیشه باید راست گفت، همیشه باید متواضع بود، همیشه باید اهل احسان بود، همیشه باید اهل صداقت بود. با اینکه گفته ایم همیشه باید اینگونه باشیم، حالا به اینجا رسیده ایم. آن وقت اگر نسبی انگاری اخلاقی را ترویج کنید (نمی توانید آن را اثبات کنید، چون اثباتش یک کار نظری است که امکانپذیر نیست، اما ممکن است بدون آنکه آن را اثبات کنید، ترویج و تبلیغش کنید)، ما را به کجا می کشاند؟ حال فرض کنید ترویج آن حق هم بود و به مصلحت هم بود، آیا این فیلم موفق شده این نسبی انگاری را نشان دهد؟ به نظر من نه. این فیلم نتوانسته نشان دهد ما باید نسبی انگار اخلاقی باشیم. این فیلم توانسته نشان دهد که ما در داوری اخلاقی باید مدارای بیشتری داشته باشیم. مدارا در داوری اخلاقی یک سخن است که سخن حق و قابل دفاعی هم هست و نسبی انگاری اخلاقی، سخن دیگر. اولی نشان داده شده، اما دومی نه.

هنر اندیشه و ارتباط ( هاوا )...
ما را در سایت هنر اندیشه و ارتباط ( هاوا ) دنبال می کنید

برچسب : نسبی گرایی اخلاقی,نسبي گرايي اخلاقي,نسبی گرایی اخلاق, نویسنده : bhavaskillsf بازدید : 110 تاريخ : سه شنبه 9 آذر 1395 ساعت: 18:40